اینشا الله قدمای همه تو بین الحرمین گره بخوره..
....
با این?ـہ ?نیا ??ـیلے بزرگـ
ا?ـا ?وچ?تر از ایـ?? ?ـر?ـهاـωـت
?ـہ بـ??ـواهیـ? توش براے هـ?ـیشـہ تنها و بے ?ـω بـ?ـونیـ?ـ.
با این?ـہ عـ?ـر طولانیـہ
اـ?ـا ?وتاـہ تر از ایـ?? ?ـر?ـهاـωـت ?ـہ بـ??ـواهیـ? اونو
بـہ ?ـهر و ?ــωــ? و ?ینـہ بگذرونیـ?
با این?ـہ ??ـیلے و?ـتها اـ?ــωـاـω تنهایے و بے هـ?ــ?ـ?ـے ?ـے ?نیـ?
اـ?ـا ?ور رو بر?ـو?? اـ?ـراـ? زیاـ?ے هـωـتنـ? ?ـہ شایـ?
روزها و ωـاعتها ?ـنتظر ی? تـ?ـاـω و اشارہ از ωــ?ـت ?ـا هـωـتنـ?
براے ?وωـتے
براے هـ?ــ?لے
براے ??ـنـ?ـہ هاے بے بهانـہ
براے شاـ? زیـωـتن.
چرا هـ?ـیشـہ ?ـنتظر ی? تـ?ـاـω
ی? لبـ??ـنـ?
ی? پیشنهاـ? نشـωـتی؟؟!!
چرا تو آغاز نـ?ـے ?نی؟
بـہ لیـωـت بلنـ? بالاے شـ?ـارہ هاے تـ?ـاـω گوشیت ی? ωـر بزن!!
?وωـت ?ـ??
?ـرصتها چو?? باـ? ?ر گذرنـ?
?ــωـرتها ?ر راهنـ?
اـ?ـروز ببـ??ـش
اـ?ـروز بـ??ـنـ?
اـ?ـروز زنـ?گے ???
شایـ? ?ـر?ایے نباشـ?...
برچسب ها : خدا=دنیا ,
گاهی لازمه توی دل شب
بری سجده و با چشمای خیس زمزمه کنی...
الهی
قلبی مَحجوبٌ
خدای من دلم در پرده هاى ظلمت پوشیده شده
وَ نفسی معیوبٌ...
و جانم دچار کاستى گشته
و عقلی مغلوبٌ ....
و عقلم مغلوب هواى نفسم شده
و هوائی غالبٌ ...
و هواى نفسم بر من چیره آمده
و طاعتی قلیلٌ ...
طاعتم اندک،
و معصیتی کثیرٌ ...
و نافرمانیم بسیار،
و لسانی مُقِرٌ بِالذُّنوبِ...
و زبانم اقرارکننده به گناهان است،
فَکیفَ حیلتی یا ستار العیوبِ و یا علّام الغُیوبُ و یا کاشف الکُروبِ
چاره من چیست اى پرده پوش عیبها،اى داناى نهان ها،اى برطرف کننده غمها
اِغفر ذُنوبی کلّها بحُرمَةِ محمَّد و آل محمّد
همه گناهان مرا بیامرز،به حرمت محمّد و خاندان محمّد...
برچسب ها : خدا=دعا ,
توکل بر خدایت کن کفایت میکند حتما
اگر خالص شوی با او صدایت میکند حتما
اگر بیهوده رنجیدی از این دنیای بیرحمی
به درگاهش قناعت کن عنایت میکند حتما
دلت درمانده میمیرد اگر غافل شوی از او
به هروقتی صدایش کن حمایت میکند حتما
خطا گر میروی گاهی به خلوت توبه کن با او
گناهت ساده میبخشد رهایت میکند حتما
به لطفش شک نکن گاهی اگر دنیا حقیرت کرد
تو رسم بندگی اموز حمایت میکند حتما
اگر غمگین اگر شادی خدایی را پرستش کن
که هردم بهترینها را عطایت میکند حتما.
برچسب ها : خــــــــــدا ,
نمازش که تمام شد چادر را تا کرد و گذاشت در سجاده.
موهایش را پریشان کرد و سرخاب وسفیدابی کرد و وارد مجلس مهمانی شد.
فرشته سمت چپ لبخند تلخی زد و به فرشته سمت راست گفت?
انگار فقط خدا نا محرمه!....
برچسب ها : خــــــــــدا ,
زنی خدمت حضرت داوود رسید و پرسید : آیا خدا عادل است ؟!
حضرت فرمود : عادل تر از خداوند وجود ندارد ، چه شده که این سوال را می پرسی ؟!
زن گفت : من بیوه هستم و سه فرزند دارم ، بعد از مدتها طناب بزرگی بافتم . به بازار می بردم
تابا پولش آذوقه ای برای فرزندان گرسنه ام فراهم کنم ؛ که ناگهان پرنده ای طناب را از دست من ربود و دور شد.
و الان محزون و بی پول و گرسنه مانده ایم......
هنوز صحبت زن تمام نشده بود ، که درب خانه حضرت داوود به صدا درآمد . ده نفر از تجار وارد خانه شدند.
هرکدام کیسه صد دیناری را مقابل حضرت داوود گذاشتند و گفتند : اینها رابه مستحقی بدهید.
حضرت پرسید : علت چیست ؟
ایشان گفتند : در دریا دچار طوفان شدیم و دکل کشتی آسیب دید و خطر غرق شدن نزدیک بود که در کمال
تعجب پرنده ای طناب بزرگی را به طرف ما رها کرد .
حضرت داوود رو به زن کرد و فرمود : خداوند برای تو از دریا هدیه می فرستد و تو او را ظالم می دانی!!!
این هزار دینار را بگیر و معاش کن و بدان خداوند از حال تو بیش از دیگران آگاه است....
برچسب ها : خــــــــــدا ,
خـ?ایا …!
گاهے ?ـہ ?لم از این و آن و زمین و زمان مے گیــر? ،
نگاهم را بـہ سوے تو و آسمـان مے گیرم ، و آنـقــ?ر با تــو ?ر? ?ل مے ?نـم ،
تا ?م ?م چشـــــــــم هایم با ابـرهاے بارانیت همراهے مے ?ننـ?
و قلبـــم سب? مے شو? آنــوقــت تو مے آیے و تــــــمـــــــــام فضاے ?لـم را پر مے ?نے
و مـــــن ?یـــــــگــــر آرام مے شــــــوم
و اـ?ـسا? مے ?نم هیچ چیز نمے توانـ? مرا از پاے ?ربیـاور? ! چون تو را ?ر قلبــــ منی
برچسب ها : خــــــــــدا ,
+ بیمارستان دزفول که بودم ، گفتند یه مجروح آوردند دوتا چشماش نابینا شده ،دست هم نداره ،چهارده ، پانزده ساله هست . رفتم بالا سرش دل داریش بدم . رفتم تو اتاقش دیدم داره سر به سر مجروح های دیگه میگذاره و میخنده !
+ و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم …
+ انسان ها شبیه هم عمر نمی کنند یکی زندگی می کند یکی تحمّل انسان ها شبیه هم تحمّل نمی کنند یکی تاب می آورد یکی می شِکند ... انسان ها شبیه هم نمی شکنند یکی از وسط دو نیم می شود دیگری تکه تکه ... تکه ها شبیه هم نیستند تکه ای یک قرن عمر میکند تکه ای یک روز ...
+ پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: من کودکان را به خاطر پنج چیز دوست دارم: اوّل این که اهل گریه اند ، دوم این که در خاک مى غلتند ، سوم این که با هم دعوا مى کنند امّا کینه اى به هم ندارند ، چهارم این که براى فردا چیزى نمى اندوزند ، و پنجم این که مى سازند و سپس خراب مى کنند. (المواعظ العددیّة : ص 259)
+ گفتیم چه شد یاد شهیدان!؟ گفتند... یک کوچه به نامشان نکردیم مگر!؟
+ خداوند همه چیز را در 1 روز نیافرییده.پس چه چیز سبب شده که من بیندیشم همه چیز را میتوانم در 1 روز بدست بیاورم
+ خدایا …! گاهی که دلم از این و آن و زمین و زمان می گیــرد ، نگاهم را به سوی تو و آسمـان می گیرم ، و آنـقـدر با تــو درد دل می کنـم ، تا کم کم چشـــــــــم هایم با ابـرهای بارانیت همراهی می کنند و قلبـــم سبک می شود آنــوقــت تو می آیی و تــــــمـــــــــام فضای دلـم را پر می کنی و مـــــن دیـــــــگــــر آرام می شــــــوم و احساس می کنم هیچ چیز نمی تواند مرا از پای دربیـاورد ! چون تو را در قلبـــــ
+ اگر شما یک سیب داشته باشید و من هم یک سیب .. و سیب ها را با هم عوض کنیم، هر دومان همچنان یک سیب داریم.... اما اگر شما یک ایده داشته باشید و من هم یک ایده ... اگر ایده هایمان را با هم عوض کنیم، آنگاه هر کدام از ما دو ایده دارد.... جورج برنارد شاو
+ من اهل دلم دلکم همین نزدیکی هاست جای خوبیست با صفاست دنج و خلوت اما راهش را گم کرده ام انگار یکی تابلو های شهر دل را عوض کرده نکند دل را دزدیده باشند!!!
+ با تمام وجود گناه کردم و در تکرار آن اصرار ورزیدم، اما نه نعمتش را از من گرفت و نه گناهم را فاش کرد! اگر اطاعتش را کنم چه می کند؟!